ابزار تلگرام

تیک ابزارابزار تلگرام برای وبلاگ

مدح و منقبت حضرت زهرا (س) - محمد سهرابی - تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قالب وبلاگ

codebazan

تیشه های اشک - پایگاه اشعار مذهبی ، اشعار مداحی، اشعار آئینی

درباره ما


پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مذهبی

نویسندگان

آمار بازدید وبلاگ

بازدید امروز :140
بازدید دیروز :121
کل بازدید ها :6143415

در محضر قرآن

سوره قرآن

در محضر شهداء

وصیت شهدا

مهدویت

مهدویت امام زمان (عج)

مطالب اخیر

لینک دوستان

آرشیو مطالب

عاشورا

دانشنامه عاشورا

احادیث موضوعی

حدیث موضوعی
تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی تیشه های اشک - پایگاه تخصصی اشعار آئینی
زهی کوی کسی کز خون بود آب خیابانش
ز سرهای عزیزان چیده گلدان گرد میدانش

به خورشید قیامت می شود منجر به هر جلوه
تشرف های آئینه به صحن شبنمستانش

به زیل نام او جز حاشیه متنی نمی جوشد
که دارد منشئاتش شأن فرعیت به عنوانش

چنان وقت کرم از شش جهت بر تاخت می آید
که از پیراهن خود نیز رد گردد به طوفانش

کدامین نعره از سجاده حیدر را مدد فرمود
که می پوشد نعم یا سیدی شمشیر عریانش

زکاتی داشت خونم گیج تحویلش شدم
دیدم که حتی میرود عید سعید فطر، قربانش

دچار رنگ تیغ جلوه اش هم بهت مقبول است
شهید آید به محشر هر جان بازد به بهتانش

زهی بانوی جعفر پاسبان حمزه دربانی
که صد چشمی نگه دار است اورا مرد مردانش

زکوران نیز در ستر تجلی گشته او پنهان
که ممکن بود دیدارش دهد چشمی به کورانش

اگر میلش به اطعام تجلی می کشد حیف است
سر ما شاعران را خود نسازد آب گردانش

گناهانم فدای عصمت محضی چنین یا رب
که یوسف می شود با دیدن او گرگ کنعانش

چنان معصوم بگذشته است از همسایه اش کز
شوق به کارت می برد مریم هنوز از چشم جیرانش

اگر از ناز عزت پشت پلکی می کند نازک
همان کیفیت لطف است افتاده به مژگانش

به جمع پنج تن از چهار سو در هشت چشم آید
علی موسی الرضا پیدا شدا از آئینه بندانش

به قم به چادرش افتاده جمعی یارضا گویان
گروهی حضرت معصومه گویان در خراسانش

چنین شأنی که من میبینم از حیث أحد کامل
ندارم شک که در خلوت پرستیدست شیطانش

حدیث کامل لولاک شرح کاملی دارد
چو لولای در جنت بچرخد تحت فرمانش

به شأن خویش دارد إلتجی از فرط آگاهی
اگر دستی بگیرد در خرامیدن به دامانش

عبور از شام ظلمانی است شرط مردن روشن
کلید برق هستی مانده در آنسوی دارانش

جلالت مرحمی از نوع دیگر دارد ای غافل
همان شمشیر بیرون می زند آخر ز درمانش

به دربار زنی کز غیر خود رو در حجاب آرد
نظر دارد به الله الصمد نقاش ایوانش

به شهر قم به چشمم از دهانی شادباش امد
کدامین پسته خندیدست به بادام سوهانش

به امکان کسی دلداده ام کز شدت اعجاز
جمل را در ته سوزن کند با بار کوهانش

مگو گستاخ شیون بوده این نو شاعرالکن
به قدر وسع خود کرده است معنی تازه کتمانش
***محمد سهرابی***

نویسنده حبیب در دوشنبه 92/12/26 | نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...
<